گوهر عفت زَنی زیبا که عِفّت پیشه اش بود نجابت اصل و رکن ریشه اش بود، اسیر دست دزدان از قضا شد شرایط پس مهیا بر زِنا شد ولی دزدان زن گلرو ببردند به دستان رئیس خود سپردند لذا سر دسته ی دزدان که زن دید چنان زیبا رخی سیمین بدن دید، نظر از روی شهوت سوی زن کرد هوس بر لذتی از آن بدن کرد لذا یاران خود را از برش راند سپس زن را به قصدش سوی خود خواند ولی آن زن به فکر چاره افتاد که شاید گردد از این فتنه آزاد بگفت: « از این هوس صرف نظر کن از این فعل خطا با من حَذَر کن که آموزم تو را ورد و دعایی که ایمن می شوی از هر بلایی» بگفت : « این ورد همچون سد و فولاد اگر یادم دهی گردی تو آزاد ولی بر من بیاور یک علامت اگر در ادعا داری صداقت» بگفتش : « پس اگر باور نداری بزن بر بنده تا ایمان بیاری به روی جسم من کن امتحانش که بینی حد اعجاز و توانش لذا من این دعا را چون بخوانم یقین از ضربه ات ایمن بمانم دعا را چونکه خواندم پس به شمشیر بزن بر بنده تا بینی تو تاثیر » سپس ورد و دعایی زیر لب خواند پس از آن مثل کوهی در میان ماند عدو هم ضربتی زد بر سر زن به این باور که او می ماند ایمن ولیکن چونکه شمشیرش به زن خورد زنِ پاک و مطهر بی صدا مُرد .... زن از جانش در آن میدان گذر کرد ولی از ورطه ی شیطان حذر کرد بهای حفظ عفت گر چنین است نثار روح او صد آفرین است ولی گاهی اگر بی عفّتی هست و یا بینی زنی را فاسد و پست، دلیلش ضعف عقل و اعتقاد است که پاکان را شرافت در نهاد است چرا گاهی زنان خود را فروشند؟! به حفظ گوهرِ عفت نکوشند؟! به دست بچه چون باشد طلایی زنان را گوهر عفت گران است که با ارزش ترین نزد زنان است ولی بعضی به حفظ آن نکوشند چه راحت در خیابان می فروشند!!!!!! نه تنها قدر گوهر را ندانند به سوی مشتری هر سو دوانند!!!!!! گروه فرهنگی ریحانه