درنگ
مردم و روشنفکران
(۱)
سید ع م
با توجه به تجربه ام در سفر یک ماهه به نجف اشرف و عراق، در مقاله ای به این نکته اشاره کردم که می توان میان دنیای مجازی به معنای همین فضای توییتر و اینستاگرام و… دنیای حقیقی تفاوت قائل شد.
اجتماعات میلیونی مردم ایران در سوگ و فقدان شهیدان خدمت، شاهدی بود که از راه رسید و این دوگانگی و تفاوت را بيشتر نشان داد. در فضای مجازی، گفته می شد، که مردم ایران از فقدان ابراهيم رئیسی و همراهان در فاجعه سقوط بالگرد نه تنها متاسّف نیستند، بلکه خوشحالند. نشانه هایی از خوشحالی مانند رقص و پایکوبی و برهنگی که البته معلوم نبود کی و کجاست، منتشر کردند. اما در دنیای حقیقی در تبريز و قم و تهران و مشهد، حکایت دیگری جاری بود. دریایی از مردم در خیابان ها و میدان ها جاری شده بود.خوشبختانه نمایندگان رسانه های جهانی که هوشمندانه دعوت شده بودند، گوشه هایی از واقعیت دنیای حقیقی را منتشر کردند.
می خواهم به تجربه بسیار مهم داستایفسکی در « دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده» اشاره کنم. این کتاب با ترجمه ابراهيم یونسی و در سه جلد و ۱۵۰۰ صفحه به زبان فارسی ترجمه شده است. کتاب بی مانندی است و در تاریخ ادبیات و فرهنگ بی نظیر، داستایفسکی درست در نیمه دوم دهه پنجاه سالگی خود، در اوج آفرینندگی و کمال شخصیتی، در سال های ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۰، یادداشت روزانه را نوشته و به بررسی و تحلیل مهمترین مسائل آن روزگار روسیه پرداخته است. در تمام یادداشت ها، موضوع دوگانگی مردم روسيه و روشنفکران یا نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی تکرار می شود. وقتی نوشته داستایفسکی را با دقت می خوانیم، می بینیم، گویی ما در ایران امروز با چنان دوگانه ای رویارو هستیم. روشنفکرانی که حال و هوا و ارزش ها و زبانشان با مردم متفاوت است. مردم را دستِ کم می گیرند و بلکه تحقیر می کنند. نگاهشان به ارزش های آنسوی مرزهاست. سکولار از دهانشان نمی افتد! باورهای دینی و اخلاقی مردم را طرد می کنند. امر مقدس نداریم!به توانایی ملی باور ندارند. اما در مواجهه با واقعیت مردم سرگشته می شوند. البته این شهامت و صراحت را ندارند، که اقرار کنند مردم را درست نشناخته بودند. برعکس، وقتی با واکنش مردم رویارو می شوند، به تحریف واقعیت می پردازند. مردم را ناآگاه تلقی می کنند روشنفکران روسی خود را در برابر اروپا به معنی آلمان و انگلستان و فرانسه ناچیز و بلکه زبون احساس می کردند، رمان های تولستوی آینه این استحاله به ویژه در تشبث روشنفکران و نخبگان به فرانسه دانی و فرانسه پرانی است. داستایوسکی نوشته است:
«می گفتند( روشنفکران) که ما کشوی ناچیز و فقیر و بی اهمیت هستیم. با تمسخر به همه اطمینان می دادند که ما چیزی به نام «روح ملی» نداریم. زیرا ملت و مردمی نداریم. و بین رهبری سیاسی و مردم وحدتی نیست. نیهیلیسم همه چیز را جویده است. و سربازان تفنگ هایشان را زمین می اندازند و مثل گله گوسفند فرار می کنند و مهمات و تدارکات نداریم و خودمان خوب می دانیم که توپ می زنیم! و پا را زیادتر از حدمان دراز کرده ایم. » (۱)
ببینید چقدر این حرف ها آشناست! گفتند آمریکا ظرف یک ساعت می تواند تمام توان دفاعی ایران را نابود کند. عین الاسد اتفاق افتاد. گفتند ایران جرئت مقابله با اسرائیل را ندارد، وعد صادق اتفاق افتاد. گفتند مردم عليه نظام هستند و نظام ۸ در صد بيشتر طرفدار ندارد. دریای جمعیت مردم به تکاپو درآمد. گفتند رهبری کاریسمایش با خاک یکسان شده است! دیدند با یک جمله آیت الله خامنه ای و آرامشی که در کلام ایشان بود، ملت و کشوری که نه مجلس داشت و نه رئیس جمهور، مثل سرو ایستاد و قامت خم نکرد و کمترین اختلالی در اداره کشور پیش نیامد و و عمق اقتدار ملت و کشور و نظام بيشتر شد.همسایگان و دیگر کشورها پررنگ تر از همیشه، با حضور در مراسم فقدان شهدان خدمت اشتیاق خود را برای توسعه روابط و یا بازسازی روابط با ایران نشان دادند.
پی نوشت:
(۱) فئودور داستایفسکی، دفتر یادداشت روزانه نویسنده، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۷۰، جلد دوم ص ۹۶۰
*
شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳
@hamrah_mardom