دل که می‌‌‎گیرد دو چشم تَر به دادم می‎رسد در زمان فقر، این گوهر به دادم می‎رسد وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست دست من خالی که باشد سَر به دادم می‌رسد دست بردارید مَردم از سر من، چون که من دلبری دارم که او بهتر به دادم می‎رسد از شب قدر تو جاماندم که امروز آمدم گفته‎اند اینجا آخر به دادم می‎رسد این کریمی را که من دارم گدایی می ‎کنم مطمئن هستم که پشت در به دادم می‎رسد حیف، آقای به این خوبی کنارم باشد و فکر این باشم یکی دیگر به دادم می‎رسد