همسفر شهدا
🔰 🌸ایستاده بود داخل حیاط . با لبخندی برلب. مثل همیشه. 🌼گفتم: آقا سید، دست خودم نیست. من شما را که می بینم یاد می افتم. شما من رو می بری به سالهای جنگ. گفت: ای بابا ! ما کجا و شهدا کجا ! 🌺گفتم: به هرحال خیلی خوشحالم. از اینکه بعد ازسالها کار فرهنگی این مسجد هم راه افتاد. حالا احساس می کنم از نسل همون آدمها یکی اومده و کار رو راه انداخته. 🌷 💠راوی : مسئول گروه فرهنگی ♦️زندگینامه در وبلاگ «همسفر شهدا» http://hamsafarshohada.blog.ir