با سلام ۲۶ ساله هستم مادرشوهرم وابستگی زیادی به بچه هاشون بخصوص همسر من که پسر اول هستن دارن و با خانواده ی خودشون و پدر شوهرمم رابطه ای ندارن و همه چیزشون بچه هاشون هستن پدر شوهرم هم برعکس مادر شوهرم بسیار روحیه درونگرا و ارومی دارن و بیشتر کارهای مردانه رو دوش مادر شوهرم بوده در حال حاضر همسرم، گویا دو تا خانواده رو مدیریت میکنه.همسرم رو خیلی بیشتر از پدر شوهرم قبول دارن و تا قبل ازدواج بیشتر مشورت ها و کارها و دردل هاشون رو با همسر من انجام میدادن بعد از ازدواج هم روزانه برای کوچکترین مسایل زنگ میزنن و مشورت میگیرن و از همه چی زندگی ما ناخود اگاه با خبر میشن اوایل ازدواج مدام گریه میکردن هفته ای دو سه بار باید از صبح تا شب میرفتیم خونشون اگر نمیرفتیم ناراحت میشدن.اگر ناراحت بشن صریحا همون جا میگن.بسیار سوال میکنن برای همین اصلا نمیشه چیزی رو پنهان کرد. این وابستگی و علاقه ی زیاد روی فرزندم بیشتر شده.من رو هم مثل دخترشون خیلی دوست دارن و ابراز میکنن ولی من نوع محبت هاشون رو دوست ندارم. محبت هاشون دخالت تو حریم شخصیه منه و فکر میکنن چون من عروسشونم  و دوسم دارن حق دارن در مورد همه چی من نظر بدن و بعضا بد میگن مثل موهامو لباسمو و. اختیار و ازم سلب میکنن و دوست دارن همونطور باشم که اونها میخوان فکر میکنن در مقام بزرگتر همه چیز رو به ما باید بگن و نمیزارن خودمون تجربه کنیم تا الان سعی کردم حرفشون رو گوش کنم  و سعی کنم ارتباط خوب و صمیمی داشته باشم تا ناراحتی پیش نیاد و یه جوری برنامه ریزی کنم که کمتر بریم یا بهانه ای جور کنم اما برای همون بهانه ها هم دلیل و توجیه میارن که بعدا انجام بده. وقتی بخوان بریم زمین و زمان رو به هم‌ میدوزن و بهانه های من هم اثری نداره. من دوست دارم مستقل باشم و کارهامو خودم انجام بدم . حدودها رعایت بشه. از طرفی نمیتونم جواب بدم و بهشون نه بگم .همسرم هم خیلی براش مهمه که احترامشون حفظ بشه و ناراحت نشن و در مقابل اعتراض های من میگه اونا پدرو مادرن نمیتونم تغیرشون بدم ولی زیاد قبول نداره که رفت و امد ها زیادیه یا خیلی از مسائل رو نیاز نیست بدونن. چیز هایی رو که من دوست ندارم رو بهشون میگه کجا رفتیم الان داریم چه کاری میکنیم و در مقابل اعتراض های من میگه تو سخت میگیری اشکالی نداره باهاشون مشورت میکنیم یا میگه گفتم به خاطر اینکه ناراحت نشن و نمیتونم پنهان کنم و یه جاهایی هم ازشون طرفداری میکنه و میگه تو خودتو تغییر بده اونا انقدر تو رو دوست دارن و حتی باید بیشتر از خانواده ی خودت بهشون محبت کنی چون بیشتر ابراز محبت میکن و نیازشون بیشتر هست. از لحاظ دینی جایگاه پدر و مادر رو برای من میگه. سعی میکنه منو جلوشون خوب جلوه بده و برعکس.  جالب که خواهرهاش هم دقیقا همین اندازه وابسته هستند.مدام تو خودم میریزم همش حرف ها و رفتاراشون جلو چشمه. مدام در حال برنامه ریزی برای نرفتن هستم فکر میکنم این وابستگی که اسمش رو محبت میزارن استقلال زندگیمو ازم گرفته. ناراحتی ها از این اوضاع کاملا روی احساس و رابطه ی من با همسرم تاثیر گذاشته.جدیدا اگر اتفاقی پیش بیاد نمیتونم باهاش صحبت کنم خیلی زود عصبانی میشه مقایسه ی خانواده ها و بحث هامون و حساسیت های منم بیشتر شده کمکم کنید. 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم 👇 🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 عرض سلام و احترام خدمت شما. خواهر گلم پیام شما رو خوندم و احساستون رو درک میکنم. به هر حال هر خانمی دوست دارد در زندگی متاهلی در کنار همسر و فرزندان احساس آرامش و استقلال داشته باشد. 🍀اما لازمه این نکته را بدانید که درزندگی مشترک؛ شرایط همیشه به دلخواه ما نیست و موقعیت های زندگی ما را با چالش هایی مواجه میکند که اگر تو این مسیر مهارت لازم را نداشته باشیم چه بسا همین مسائل زمینه تنش و دلسردی را در زندگی به وجود بیاورد. 🍀یه نکته مهم که میخوام بهش بپردازین و روی آن تامل کنید بحث نگرش شما هست. نوع نگاه شما به زندگی و مسائل و مشکلات زندگی. می‌شود این ارتباطات را سخت دید و مانع استقلال و آرامش و آسایش. و هم می‌شود به عنوان یک سکوی پرش دید و با روحیه مدارا و سازش به خاطر خدا صبوری کرد و همراهی کرد تا خدا هم به سبب آن؛ لذت عمیق آرامش و آسایش را به زندگی شما سرازیر کند. پس این نگرش ماست که تعیین می‌کند مشکلات و چالش های زندگی را چگونه ببینیم. 🍀و گاهی حتی از روش خودجایگزینی استفاده کنید یعنی خودتان را به جای ایشان فرض کنید اگر در موقعیت ایشان بودید انتظار همراهی از طرف همسرتان را نداشتید؟ البته که در این راه باید کسب مهارت کرد و باید به روحیات همسر آشنا بود و سعی کرد با همدلی در فضایی آرام با ایشان صحبت کنید. و اختلافات را مدیریت کنید. ادامه جواب در پست بعد 👇👇👇 💠 کانال تربیتی همسران خوب 💠 @hamsaranekhoob