❤️️️🍃❤️   🎭🔪🚬 وارد نماز خانه که شد همه دورش جمع شدند، با حوصله با یکی یکی دخترها سلام و احوال پرسی کرد. حتی آن دختر رنگین چشمی که روز اول در میان حرفهایش صدای گربه درآورده بود.😼 میدانستم یادش هست اما به روی خودش نمی آورد. انگار ذهنش شبیه یک کتابخانه مرتب و قفسه بندی بود که هروقت میخواست یک کتاب از آن درمی آورد و شروع میکرد به خواندن، اصلا هیاهو و سوالات مکرر و بحث های جدید و جنجالی، فکرش را بهم نمی ریخت بازهم می توانست برگردد سر آخرین خطی که ساعتها پیش گفته بود! 🗺 دلم میخواست بپرسم چطور چنین حافظه ای دارد و اگر جواب داد بخاطر مطالعه زیاد، تف کنم کف دستش.😒 چیزی حدود نیم ساعت بعد بلاخره رفت سر اصل مطلب. جملاتش مثل موج ساحل بود. یکدفعه بالای سر ذهنت ظاهر می شد و وجودت را میکشید سمت خودش!🌊 به خودت که می آمدی دریای گفته هایش دور و برت را گرفته بود. لبهایش را روی هم فشار داد و بعد از مکثی گفت: "بن بازِ روزگار"🌱 برای آدم با خدا، درِ دیگه ای توی بن بستها باز میشه که باز شدن اون در، درهای دیگه رو، درهای شرف کُش رو به روش می بنده. این چه دریه؟ "درِ توکل به خدا" بهش میگن: اینجا بن بسته! میگه: خدایی که من می شناسم بن بستو هم میشکافه!😍 بن بست چیه؟! از نظر خدا بن بست نداریم. همه بن بست ها با دستِ قدرت خدا بن بازه، راه داره... 💠 ادامه دارد... @hamsardarry 💕💕💕