❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_4
- تو حواست باشه تا من بیام ... نذاری سرت کلاه بذارنا ...
و از جمع جدا شد و همانطور که شلوار رنگ و رو رفته اش را بالا می کشید، به سمت خواهرش دوید ...
حریر ابروهایش را از هم باز کرد و ازپشت پلک های پر مژه اش گفت:
-باز که تو کوچه ای...
حسام دندان قروچه ای کرد و با حرص گفت:
- دلم می خواد ... گور باباش کرده ... اگه یه بار دیگه چغولی کنه ...
حریر انگشت روی بینی اش گذاشت و گفت:
-هیش... می خوای مثل پریشب بابارو به جونمون بندازه ...
@hamsardarry 💕💕💕