نسرین آهی کشید و خطاب به خانم فخارزاده که کنارش بود، گفت: تو بگو، خدا رو خوش میاد این رزمنده‌ها ظل آفتاب، توی جاده‌ها زیر بارون خطر، با گلوی خشک و گشنه، نگهبانی بدون و اون وقت ما جعبه سیب آبدار ببریم خونه؟ بیا اینا رو میون این بچه‌ها قسمت کنیم. از پیشنهادش همه استقبال کردیم. جعبه سیب‌ها رو شستیم و توی ماشین گذاشتیم. توی مسیر جاده ارومیه به مهاباد، میون رزمنده‌های بسیجی، ارتشی و سپاهی قسمت کردیم. یادمه با ماشین رد می‌شدیم و نسرین سیب‌ها رو یکی یکی دست اینا می‌داد و می‌گفت: خدا قوت برادر. ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─ @hangout ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─