بگذارید از ابتدای داستان آغاز کنیم و موشکافانه نقد و بررسی کنیم. جومونگ شخصی است که پدرش دارد جان می دهد اما او در حال خوش گذرانی است.او با آرمان های پدرش آشنایی ندارد. او یک فردیست که از منجی بودن خود خبر ندارد. او حتی آمادگی کافی هم ندارد. درست مثل پاول در فیلم تلماسه (dune). او باید منجی مردم ستم دیده جوسان قدیم شود.او در دامان امپراطور پرورش می یاید. در افسانه های کره ای موقعی که هموسو(پسر آسمان) تصمیم می گیرد با یوها ازدواج کند او در اطراف رودخانه بوده. معتی یوها یک طوری به آب هم مربوط است.برویم جلوتر موقعی که جومونگ به چند مدت از قصر خارج می شود.این کار برای پخته شدن وی لازم است ولی به دستور امپراطور انجام گرفته. یعنی منجی ای که هیچ نبوده و اگر قرار است چیزی شود با اجبار و (جبر) بوده.اندکی که از گذر داستان می گذرد حالا جومونگ لایق فرماندهی مردم جوسان قدیم شده است.او با خیانت به یار تعدادی از مردم جوسان قدیم را جمع می کند و آن ها را از رود می گذراند و لشکر دشمن را در رود شکست می دهد.هر چه به جلو می رویم،شباهت داستان  جومونگ با داستان بنی اسرائیل هم بیشتر می شود. تولد از مادری که معنایش رود است.رشد و نمو در پیشگاه یک امپراطور و سپس شورش بر علیه او.همچنین در دریا شکست دادن لشکر امپراطور و فرماندهی لشکر قومی که خود را متعلق به سرزمینی می دانند که از دست آنها رفته است