خاطره ای از زبان شهید:
من اولین کاری که در جبهه جنگ جنوب انجام دادم در شوش دانیال بود. جایی که با فرمانده شبها میرفتیم شناسایی و برمیگشتیم. دو تا دهات بود؛ زغن و عنکوش. با استفاده از بچه محلهای آنجا و بچههای سپاه شوش که اکثرشان شهید و زخمی شده بودند[چون با عراقیها که میخواستند روی کرخه پل بزنند درگیر شده بودند]آن موقع فرمانده سپاه آنجا خدا رحمت کند مرحوم رضا الله یاری بود. ما شب نفوذ کردیم رفتیم زدیم به عراقیها در این دو تا دهات. آن موقع ما چه میدانستیم لشکر ۱۰ مخصوص چیست؟! بهترین یگان صدام بود. نفوذ کردیم و برگشتیم. آنها هم برای اینکه آسیبپذیریشان کم شود مقداری رفتند عقب. همان یک مقدار عقب رفتنشان باعث شد شهر و جادهها از برد خمپارههایشان خارج شود.