💜پدر و مادر "دو فرشته بی نظیر و نازنین"💜
🔸یک درخت سیب بود و یک پسر بچه کوچک...
این پسر بچه همیشه با درخت بازی می کرد.
از تنه درخت بالا می رفت و از سیب هایش می خورد و در سایه اش می خوابید...
🔸زمان گذشت...
پسربچه بزرگ تر شد و دیگر توجهی به درخت نداشت...
درخت گفت: بیا با من بازی کن...
و پسر گفت: من دیگر علاقه ای به بازی با تو ندارم.
وسایلی برای زندگی احتیاج دارم که باید بخرم ولی پول ندارم.
درخت گفت:
می توانی سیب هایم را بفروشی و پولی بدست بیاوری
پسر سیب ها را چید و فروخت و نیازهایش را برطرف کرد.
و درخت هر چه صبر کرد خبری از پسر نشد که نشد...
🔸مدت ها بعد پسر که،
مرد جوانی شده بود با اضطراب به سراغ درخت آمد.
درخت پرسید: چرا غمگینی...؟
بیا و کمی در سایه ام بنشین...
پسر گفت: خانه ای نیاز دارم که سر پناهم باشد.
درخت گفت: برای ساخت خانه از شاخه هایم استفاده کن
پسر با خوشحالی تمام شاخه های درخت را برید و با آنها خانه ای برای خودش ساخت.
و دوباره پسر برنگشت و درخت تنهای تنها ماند...
🔸پسر پس از مدتی برگشت و گفت:
برای رفتن به سفر نیاز به یک قایق دارم.
درخت گفت: می توانی از تنه ام قایق زیبایی بسازی
پسر هم تنه درخت را برید و قایق ساخت و رفت...
🔸پس از سالیان دراز برگشت، پیر و غمگین و خسته...
و درخت گفت:
من دیگر نه سیب دارم، نه شاخه و نه تنه...
🔸برای پناه دادن به تو حتی سایه هم ندارم و فقط کنده ام مانده است و بس...
پسر که حال سالخورده شده بود گفت:
از زندگی خسته ام و فقط می خواهم با تو باشم و سال ها در کنار کنده درخت پیر به سر برد...!
🔸اغلب ما شبیه آن پسر هستیم...
و با والدین خود چنین رفتاری داریم.
تا کوچک هستیم دوست داریم با آنها بازی کنیم.
بعد تنهای تنها می گذاریم شان و زمانی به سوی شان بر می گردیم که نیازمند هستیم یا گرفتار...
پدر و مادر همه چیزشان را می دهند تا شادمان کنند.
از وجودشان مایه می گذارند تا مشکلات مان را حل کنند.
و تنها انتظارشان این است که فقط تنهای شان نگذاریم...
🔸به والدین خود عشق بورزید.
و هیچ وقت فراموش شان نکنیم...
امروز و هر روز به پدر و مادر خود ابراز احساسات کنید.
شاید فردا نه پدری باشد و نه مادری و نه احساسی...
🔸یادمان باشد،
همانطور که ما گرفتار زندگی هستیم.
آنها هم دارند پیر می شوند و به دیدن مان نیازمندتر...!
@haram110