هدایت شده از حرم
😡👊🏾فریاد زد: نگذارید حسن را نزد جدش دفن کنند، من او را دوست ندارم مرحوم علامه مجلسی در «جلاءالعیون» می نویسد: مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عايشه رفت گفت: حسين برادر خود را آورده است كه با پيغمبر دفن كند. اگر او را دفن كند فخر پدر تو و عمر تا روز قيامت برطرف می ‏شود. عايشه گفت: چه كنم؟ مروان گفت: بيا و مانع شو. گفت: چگونه؟ پس مروان از استر به زير آمد و عایشه را بر استر خود سوار كرد و به نزد قبر حضرت رسول آورد. عایشه فرياد می ‏كرد و بنی اميّه را تحريص می ‏نمود كه مگذاريد حسن را در پهلوى جدّش دفن كنند. ابن عبّاس می گوید: در اين سخنان بوديم كه ناگاه صداها شنيديم و شخصى را ديديم می آید كه اثر شرّ و فتنه از او ظاهر است. نظر كرديم ديديم عايشه با چهل كس سوار است و می ‏آيد و مردم را بر قتال تحريص می ‏نمايد. وقتی نظرش به من افتاد، مرا طلبيد و گفت: اى پسر عبّاس! شما بر من جرأت به هم رسانيده ‏ايد، هر روز مرا آزار می ‏كنيد، می ‏خواهيد كسى را داخل خانه من كنيد كه من او را دوست نمی ‏دارم و نمی ‏خواهم. من گفتم: وا سوأتاه! يك روز بر شتر سوار می ‏شوى و يك روز بر استر، حال می ‏خواهی نور خدا را فرونشانی و با دوستان خدا جنگ كنی و حايل شوی ميان رسول خدا و دوست او. پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افكند و فرياد زد: به خدا سوگند تا يك مو در سر من هست، نمی ‏گذارم حسن را در اينجا دفن كنيد.(امالی طوسی، ص159) به روايت ديگر: جنازه آن حضرت را تير باران كردند، تا آنكه هفتاد تير از جنازه آن حضرت بيرون كشيدند، پس بنى هاشم خواستند شمشيرها بكشند و جنگ كنند، حضرت امام حسين عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند می ‏دهم شما را كه وصيّت برادر مرا ضايع مكنيد، چنين مكنيد كه خون ريخته شود، پس با ايشان خطاب كرد كه: اگر وصيّتِ برادر من نبود، هرآينه او را دفن می ‏كردم و بينی های شما را بر خاك می ‏ماليدم. پس آن حضرت را بردند و در بقيع نزد جدّه خود فاطمه بنت اسد دفن كردند. (ارشاد مفید، ج2، ص19) (جلاء العيون، ص470) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»