از حالا از این سن سیزده چهارده سالگی روان این دختر رو نا امن میکنه.. مرد باید میگفت یه وقت نگران شوهر نباشی من باباتم ... من مثل اون باباهایی نیستم ادا در بیارم بیان مهریه .. فلان چی ... فلان ... الان به تحصیلت نگرانم ... الان به پوشاکت تقلا میکنم ، الان برای خورد و خوراکت میدوم ، یه تب بکنی من این در و اون در نمیزنم ؟ 👌مگه فردا میتونم برای مهمترین نیاز زندگیت که ازدواجه سر جام آروم بشینم .. خیالت تخت بابا ... بعد خواستگار اومده میگه : نوچ .... نه ! الان زوده ...به نظرم . ✅مرد باید همه چیزش بوی امنیت بده .. همه چیزش ... رانندگی که میکنه 🧕میگه آقای دکتر بد میرونه ... میگم که من دارم میترسم .. 🧔من هنوز سرعت نرفتم .. سرعت برم چی میگی ... میخای شکنجه کنی ؟ بله تو بلدی از اینم ماهر تری .. اذیتی ؟ سرعت اگه زیاده کم کنم ...☺️ یه دوستی که میگیره .. خب اون قلیون میکشه ، اون اونجوری اون با خانوم... ،، چرا اینو نا امنش میکنی .. اولا با هر کی راه نرو که این بد فکر کنه ؟ نکنه اون اونجوریه .... بعد روی این اثر بزاره که ...بعدم آقاهه فکر میکنه این جزو عزتهاشه ... من با هرصد تا معتاد بشینم لب به سیگار نمیزنم ... ⛔️این عزتت نیست این ایجاد نا امنی کردنه فکر نکنی این عزتته ... ✅اصلا باید میگفتی من اصلا سراغ این چیزها نمیرم ... اصلا من اینا رو برای دوستی و مراوده مناسب نمیشناسم ..