دیروز دیدمش ، گفتم آبجی چرا برای غزال لباس و خوب و چادر نمیگیری، ماشاالله خودت و شوهرت علی هردو مذهبی
گفت: ای بابا داداش ،غزال بچه هست ،چیزی حالیش نیست،
گفتم : اولا اون بچه هست ،تو که بزرگی ،دوما عادت و خو گرفتن به کارهای پسندیده از کودکی باید باشه.
گفت : آخه شنیدم اگه الان بهشون فشار بیاریم چادر سر کنند بزرگ بشن از چادر فرار میکنند.
تازه داداش من چادر سرش کنم ، مهد چی ؟ وقتی توی مهد رقص و بجای شعر ،ترانه های مبتذل ساسی و ... بزارید بچه راحت باشه .
این چیزها رو نباید الان بهش گفت.
دیدم یه دفعه غزال اومد دستام گرفت با زبان شیرینش گفت : نخیر ،اصلا هم بچه نیستم، این لباس رو خریدی اصلا ازم نپرسیدی دوسش دارم یا نه ، همین جور کردی تنم ،
گفتم: دایی جون ، تو خودت چی دوست داری ؟
گفت : دایی جون ، من هم دوست دارم مثل مامانم چادری باشم
خنده ای کردم و گفتم: چرا؟
گفت : دوستم الناز ،مادرش چادری نیست ، اونم عین مامانش لباس می پوشه یه روز بمن گفت چرا مثل مامانت لباس نمیپوشی؟ یعنی مامانت رو دوست نداری و نمیخوای شبیهش بشی ؟
از قدیم گفته اند: حرف حق رو از بچه باید شنید.
............
این داستان گفتم تا به خانواده هایی که مذهبی هستند ، مادرانی که چادری هستند ، اینو بگم که دشمن از همین سن داره ایدئولوژی های خودش را روی بچه ها پیاده میکنه ، سند ۲۰۳۰ مهمترین مدرکش هست ، از همین الان دارن مسائل همجنس بازان را توی ذهنهاشان حل میکنند ،حتی به زور .
این تلنگر را از من پذیرا باشید .
متن و داستان : ستار محمدی
صفحه پوسترها حرف میزنند
https://eitaa.com/harfe_posterha