🥮 در ایام قدیم هر حاکمی را که از مرکز برای استراباد می فرستادند بعد از اینکه کمی ظلم و ستم می کرد مردم دعا می کردند و از شر حاکم ظالم خلاص می شدند. حاکم بعدی نیز می آمد و بعد از مدتی بعلت دعای مخلصانه مردم از کار برکنار می شد
تا اینکه یک رندی به استراباد رفت.
مدتی از آمدن وی به دیار استراباد نگذشت که مردم را جمع کرد و از آنها خواست که هرکس چندعدد تخم مرغ به ماموران مالیاتی بدهند. ماموران از مردم تخم مرغ جمع کردند. بعد از اینکه تخم مرغ ها را به پیش حاکم جدید آوردند اندکی به آن نگریست و لبخندی تمسخرآمیز زد
و گفت از تصمیم اش منصرف شده است و امر کرد که تخم مرغ ها به صاحبانشان برگردانده شوند.
ماموران مالیاتی نیز تخم مرغ ها را به صاحبانشان برگرداندند ولی نه لزوما تخم مرغ های خودشان را بلکه تخم مرغ این خانواده برای آن خانواده و هکذا... تخم مرغها قاطی شد.
مدتی گذشت و حاکم جدید شروع به ظلم و ستم کرد و مردم نیز بنا به عادت معهود شروع به دعا برای رفع ظلم کردند.
اما دیگر خبری از عزل حاکم جدید نیامد که نیامد... !!!