رژیم صهیونیستی نیز تحرکات حماس را دیده بود اما دستگاه محاسباتی آن اشکال داشت، تصور میکرد حماس به دنیای سیاست و اقتصاد رفته و به دنبال اقدامات جهادی آن هم در ابعاد طوفانالاقصی نیست. مسئله اشکال محاسباتی بود. سیستم رژیم در برابر هشداردهی مداوم در خصوص تحرکات حماس، اصطلاحاً لمس شده بود و سطح سیاسی دیگر اهمیتی به تولید هشدار دستگاههای اطلاعاتی نمیداد.
اکنون نیز رصدها حاکی از تحرکات تروریستها در حلب و ادلب بود؛ تمرکز بر لبنان، عدم انجام اقدام گسترده از سوی تروریستها طی سالهای اخیر با وجود تحرکات زیاد و تداوم گشتزنیهای ارتش ترکیه و اعتماد به حفظ آتشبس توسط گشتیهای ترکیه، خطوط را به انفعال برد، هیچ خط دفاعی خاصی شکل نگرفت و هیچ نیروی کمکی اضافی وارد نشد.
پس از حمله، از اولین نیروهای مدافع، فاطمیون بود اما فقدان خط دفاعی مناسب، نبود آتش پشتیبانی دقیق و گسترده و نبود یک فرماندهی منسجم در کنار تجهیز سنگین تروریستها، باعث فروپاشی خطوط شد.
ورود نیروهای کمکی نیز هر چند با مقاومت زیاد و تعدادی ضدحمله بود اما به طور کلی کمک کننده نیست زیرا آنقدر سرعت پیشروی تروریستها زیاد است که فرصتی برای تشکیل خط باقی نمیماند و باید از اکنون نقطهای بسیار دور به عنوان خط تشکیل و تروریستها را وارد آنجا کرده، شتابشان را دفع و پاتک را طراحی و آغاز کرد.
همچنین باید به شدت مراقب تحرکات داعش در شرق سوریه و رژیم صهیونی در جنوب سوریه بود. با سقوط حلب اگر نیروهای مقاومت از شرق و جنوب به شمال تزریق شوند، هیچ بعید نیست که تروریستها در دو یا سه سوی دیگر وارد عرصه شوند.