"ملکه بطحاء" ⚜«ملکه بطحاء»، «ملکه جهان عرب»، سال‌ها در شهر مکه، «خدیجه بنت خویلد» را به این نام می‌شناختند و می‌خواندند. 🕋 مکه زنان زیادی را پیش از «خدیجه (س)» دیده بود، اما هیچ‌کدامشان شبیه ملکه نبودند. 💰 ثروت داشتند و جمال، اما کمالشان لنگ می‌زد. ❗️ زنان مکه، تفاخرشان به مال و جمالشان بود و ثروتمندانی که خانه‌شان را برای خواستگاری دق‌الباب می‌کردند. پارچه‌های زرباف و شترهای مو سرخ هدیه می‌گرفتند و درهم و دینارها را برای صداقشان بالا و پایین می‌کردند تا خطبه عقدی جاری شود. 🔅در میان همهمه این زنان، بارها ثروتمندان و ابوجهل و ابوسفیان هدیه‌های گران‌قیمت فرستادند تا شاید دل ملکه را نرم کنند؛ اما نه! آن‌ها هرگز خدیجه(س) را نمی‌شناختند. او دلش را باخته بود. به همان کارگزاری که با ثروتش تجارت می‌کرد و سودش را می‌آورد. همان جوان ۲۵ ساله خوش‌سیما و امین، همان که هم‌تبار و هم‌خاندانش بود و مژده نور نبوتش را از آن راهب مسیحی شنیده بود‌. 🔅سال‌ها خدیجه(س) دنبال چنین مردی بود؛ مردی که او را از ناسوت بکند و ببرد تا ملکوت، تا جایی که درود پروردگارش را برایش بیاورد. 🔸 آماده شده بود برای «اصطفاه»، برای برگزیده شدن قبل از بعثت امین قریش. 🔸باید دستی بالا می‌برد و آن جامعه گنداب گرفته در تفاخر به جاه و مال را تکان می‌داد و گوش‌ و جانشان را آماده شنیدن کلام یتیم عرب می‌کرد. هدیه خواستگارها را پس فرستاد و به امین قریش گفت: « به سبب خویشاوندی‌ات با من و شرف و بزرگی و امانتداری‌ات در میان قوم خود و به جهت اخلاق نیک و راستگویی‌ات، مایلم با تو ازدواج کنم.» ⛔️در میان بهت و سرزنش‌‌های بی‌امان مردم حجاز، ملکه با امین قریش هم‌پیمان شد. 🔹ابوطالب گفت: «این برادرزاده من محمّدبن‌عبداللَّه‌بن‌عبدالمطلب با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نشود جز آن‌که برتری یابد، و با هیچ‌کس از آنان قیاس نشود، جز آن‌که بزرگ‌تر آید، اگرچه از مال دستش تهی است؛ زیرا که مال نصیبی ناپایدار و سایه‌ای زودگذر است، و اکنون او را به همسری با خدیجه رغبتی و خدیجه را به ازدواج با او شوقی است و آنچه از مهریّه و صداق باشد بر عهده من خواهد بود.» 🔸رغبت خدیجه(س) به آن سعادت اخروی نهفته در پیوند با محمد(ص)، بار مهریه را از دوش ابوطالب برداشت. گفت: «من خودم را با افتخار همسر تو قرار دادم و خودم مهریه‌اش را پرداخت می‌کنم.» 📛از چشم‌ها و دهان‌های مردم حجاز، آتش می‌ریخت. قهر پشت قهر دامن خدیجه را گرفت. می‌گفتند حیرت‌آور است بانویی که تمام مردهای عرب به دنبالش بودند، این‌گونه سراغ فرد فقیر یتیمی برود که ثروتی برای تفاخر ندارد. 🔸خدیجه(س) اما دل خوش بود به سایه‌ درخت پرثمری که بالای سرش بود. به شانه امنی که می‌توانست ایمانش را به آن تکیه بدهد. خطابشان کرد: « اگر شما در فضل و ادب و اخلاق و امانت، مثل او دیدید، بعد سخن بگویید». 🔶و این‌گونه حجاز تکان خورد پیش از رسالت نبی، با زنی که می‌خواست روزنه‌ای برای نور باز کند؛ زنی که مال و جاه و جمالش را به پای نبوت ریخت و برگزیده زنان جهان و خوشه‌چین خرمن پربرکت نبی وحی شد. @harime_haura