جواد میخواست محسن را با خودش ببرد جبهه🤝
میگفت داداش🥰 تو قلب منی💚تو از من بهترو قویتری💪🏻 و بنیه ات از من بیشتر😇 بیا بریم هیچ کاری
هم که نکنی آب که میتونی دست رزمندهها بدی😇
محسن میگفت برادر میدونی که پای من اینطوریه🥺کاری از من نمیاد ولی میام🚶🏻♂️
پای محسن دیگر به اختیار خودش نبود😓 وقتی میرفت بیرون کفش از پا در می آمد و متوجه نمی شد😪
بالاخره جواد😁 او را راضی کرد و راهی جبهه شد🚶🏻♂️🚶🏻♂️ و در آنجا که رسیدن یک الاغ🐴به محسن داده بودند جواد میگفت دستش رو گرفتم🤝 روی الاغ می نشاندم کتری آب و چای و چیزهایی که بچه ها لازم داشتن توی کوله پشتیش🎒 میذاشتم و میرفت اونجایی که ماشین🚐 نمیتونست بره
محسن 🧔🏻سقـــــای جبهه شده بود محسن برای بار دوم هم در عملیات والفجر ۸ که بود تیری به گردنش خورد و مجروح شده بود و ...
ـــــــــــــــ
کتاب بسیار زیباو پرفروش [عزیـــز خانم] خاطرات کبری حسین زاده حلاج ، مادر چهار شهید دفاع مقدس است ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌😍قیمت کتاب22/000تومان❌
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
📢 و اینکه به سراسر نقاط کشور عزیزمون هم ارسال داریم😍..🚀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دنیاے کتاب حسیبــــــا در واتساپ🍃⤵️
https://chat.whatsapp.com/DmxSrc9k17F94EyXmo4r87
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کانالمون در ایتا🍃⤵️
https://eitaa.com/hasebabu