✂️یه تیکه ی کوچیک از کتاب باهم بخونیم.. 📖 (( ادموند که گویی از دنیای دیگری به ناگاه وارد این دنیا شده است، با دستپاچگی دستش را به ‌طرف جاناتان دراز کرد و گفت: من رو عفو کنید آقای کوین، این لحظه‌های پایانی اضطراب زیادی دارم. با این‌حال از شما به خاطر همه ‌چیز ممنونم و امیدوارم روزی من هم بتونم براتون کار مفیدی انجام بدم. البته نه به این معنی که شما توی دردسر افتاده باشید!)) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu