سلام امام رضا جان ..
سلام آقای مهربون ..
هفته پیش بود که منو طلبیدی ..
درست موقعی منو طلبیدی که سردرگم بودم ، سردرگم ِمسیری که خود شما دست منو گرفتی و آوردیم تو این مسیر ..
حقیقتا دو سه سال بود ندیده بودمت آقا ..
وقتی که هواپیما داشت فرود میومد ، صلوات خاصه شمارو پلی کردن ، من هنوزم باورم نمیشه وقتی که اون لحظه هوای مشهدتون رو به ریه هام فرستادم و با اون صلوات همراهی میکردم ، یهو یجوری بغضم ترکید که خودم اون لحظه از بند نیومدن ِاشکام شوک شده بودم ..
منی که یک هفته قبل از اینکه بیام پیشتون ، با شما قهر کرده بودم که چرا منو نمیبینی ؟ چرا منو دوست نداری ؟
آقا باورتون میشه هنوزم با خودم کلنجار میرم که شما دوسم داری یا نه :)؟
وقتی رسیدم حرمتون ، بساط روضه خوانی مداحا به پا بود ، کم مونده بود به اذان صبح ..
اصلا همین که رسیدم پای بساط ِروضه و دیدم روضه ، روضهء خانم سه سالس ، با خودم گفتم دیدی امام رضا خیلی دوست داره ..)
راستش نمیدونم چی بگم دیگه آقا ..
ولی اینو بگم اونقد نطلبیدی مارو که شکل حرم و ضریحت به کل یادم رفته بود :)
آها راستی ..
آقای
#انیس_النفوس ؛
ممنون که تو حرمت یه کتابخونهء خوشگل داری که من ِمعتاد ِکتاب اونجا هم بساط خرید کتابای دفاع مقدس رو باز کردم برا خودم ..
ممنون که وقتی از باب الجواد اومدم و برای مشهد اومدن ِرفیقم دعا کردم ، به هفته نکشید و مستجابش کردی :)))
ولی آقا ، آقای امام رضا ..
خواستم بگم حواست هست یه سال شد آقا .؟
یه سال از حاجتی که تو دلم دستی دستی گذاشتیش ، گذشت ..
کاش این بارم که به جوادت قسمت میدم آقا ، زود دعامو مستجاب کنی ..')
@Hasibaa_ir