⁉️ریشه ضرب المثل
در دروازهرامیشودبست،امادردهانمردمرانه
👇👇
🎋داستان) حکایت لقمان و پسرش
✅روزی لقمان به پسرش گفت:
مرکبی آماده کن تا به سفری برویم و درطول راه رازی را برایت بگویم
لقمان سوار شد و به پسرش گفت پیاده به دنبال ما بیا
قومی درحال زراعت بودند که آنها را دیدند و به ایشان گفتند:چه مرد بیرحمی خودش سواره و کودک ضعیفش پیاده؟!
لقمان پسر را سوار کرد وخودش پیاده در پی او روان شد
گروهی ایشان را دیدند با اعتراض گفتند:
چه فرزند بیادبی؛خودش سواره و پدر پیرش پیاده؟!
لقمان پشت سر پسرش سوار شد تا به قوم عیبجوی دیگری رسیدند،آنها نیز گفتند:
چقدر بیرحمید؛ دو نفری بر پشت حیوانی ضعیف سوار شدهاید؟!
لقمان و پسر هر دو از مرکب به زیر آمدند و پیاده روان شدند تا به دهی رسیدند
مردم ده از سر نکوهش گفتند:این پیر سالخورده و جوان خردسال را بنگرید که با سختی پیاده میروند درصورتی که مرکبشان بدون سوار است؛ گویی که جان این چارپا را بیشتر از جان خود دوست دارند؟!
👌چون کار سفر بهاین مرحله رسید لقمان با تبسمی آمیخته به تحسر گفت:
ببین پسرم!این نمونهای ازآن حقیقت و رازی بود که با تو گفتم. اکنون خودت دریافتی که خشنودساختن مردم و بستن زبان عیبجویان امکانپذیر نیست
پس خردمند باش و گفتار و کردارت را صرف جلب رضایت خداوند و وجدان خودت قرار بده ؛ نه تمجید و یا عیبجویی مردم...
📚بحار،ج۱۳، ص۴۳۵
🆔سعی میکنیم مهمترین درسهای زندگی را دراینکانال بهخودوشمایادآوری کنیم🔰
@hatampoori
باماهمراهباشیدواگرقابلدانستیداینکانال را به دوستان عزیزتان معرفی بفرمایید🙏