هدایت شده از منصور دلها ♥️
منصور کیه؟ | سید رضا متولی ...دیشب ساعت 11 شب می خواستند پاشنه خانه ما را در بی آوردند از بس محکم به در می کوبیدند. با همسرم رفتیم دم در، دیدم مالک خوابگاه است. گفتم: حاج آقا چرا آمدی اینجا، نکنِ این وقت شب می خواهی دختر های مردم را آواره خیابان کنی؟ گفت: خانم من دیگه نمی خواهم خوابگاه را تخلیه کنم. یه کاغذ از جیبش در آورد و گفت: مگه این حکم تخلیه نیست. جلو چشم های من پاره پاره اش کرد و گفت: اصلاً ترم بعد هم اینجا بمونن، من پشیمون شدم. از بعد از ظهر تا حالا، تا چشمم روی هم می افتد، یک آقای پُر هیبتی می آید جلو رویم و می گوید من منصورم، نکند دختر های مردم را در این شهر غریب آوارده کنی؟ اگر این کار را کردی به این چند نفری که پشت سرم هستند می گویم! به آن پنج نفر که نگاه می کردم، از وحشت از خواب می پریدم. ادامه دارد...