حتی بیشتر
این خانه ی همسایه ی ما که حالا سالهای سال است روضه خوانی دارد ، قصه ی قشنگی دارد! باید برایتان روای
قولَم یادم نرفته. اما از آدمهای خوب از چیزهای خوب از اتفاقات خوب نوشتن ، فقط وقت نمی‌خواهد! اِذن می‌خواهد. حرفِ بیخود بخواهی بنویسی ، قلم توی دست می‌گیری و کاغذ سیاه می‌کنی! اما برای نوشتن از انوارِ عالَم ، این فقط تو نیستی که می‌نویسی! و شاید بشود گفت : این "اصلا" تو نیستی که می‌نویسی! شاید اسمش را بشود گذاشت اجازه. شاید توفیق و شاید... نمی‌دانم. فقط می‌دانم که دستِ خودم نیست ! وقتی نمی‌آید ، یعنی کارم درست نشده.اجازه اش صادر نشده.لیاقتش را نداده اند. و وقتی نوشته می‌شود ، من هم مثل شما بارها می‌خوانَمَش! انگار که خودم ننوشته باشم. انگار که برایم جدید باشد! انگار که یک نفر گفته و من دیکته کرده ام! حسّ عجیبی است. اگر تابحال تجربه نکرده اید ، یک بار امتحان کنید.