‹حوالی‌او♡³¹³›
خوب شروع کنیم؟.....
علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک🏹 کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم