🔆 🔸روزی بهلول بر خلیفه وارد شد خلیفه گفت: مرا پندی بده 🔹بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ 🔸خلیفه گفت: صد دینار طلا 🔹بهلول پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ 🔸خلیفه گفت: نصف پادشاهی‌ام را 🔹بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟ 🔸خلیفه گفت: نیم دیگر سلطنتم را 🔹بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است تو را مغرور نسازد، که با خلق خدای به بدی رفتار کنی. 😷