سلام می خواستم تجربم رو براتون تعریف کنم تا درس عبرتی باشه برای همه
من ۱۴ سالمه اسمم && هس
من دختر مذهبی و نماز خون بودم و عاشق خدا و.... بودم تو دوران دبیرستان با یک دختر غیر مذهبی دوست شدم و اون دختر باعث تمام گناه های من شد واقعن دوست روی ادم تاثیر میزاره مخصوصا دوست بی حجاب تاجایی پیش رفت که منو کشوند به جا های خطر ناک به روابط نامشروع 🔞🔞کاری کرد که همه ی اعتقادم از بین بره و من کلا دیگه عوض شده بودم. نه نمازم نماز گذاشته بود نه اون جوری عاشق خدا بودم من شده بودم یک.ادم بی حیا که اجازه ی هر کاری رو به خودش میده من که همش پروفایل مذهبی میزاشتم الان همه ی پروفایلام شده بود سیگار وـــ.🙈🙈 من تصمیم گرفتم عوض شم به نظرم دوست پسر داشتم خیلی شیرین بود من رفتم تو اینستاگرام وپروفایل بدجور و استوری عاشقانه گذاشتم تا پسر ها بیشتر جذبن بشن
منتظر بودم تا یک پسری بیاد پی ویم
تا اینکه یک روز
یک پسری منو دنبال کرد و بهم درخواست داد رفتم درخواستشو قبول کردم بهش پیام دادم انلاین بود سریع جواب منو داد بعد از این که بهش اصل دادم البته همش رودروغ گفتم گفت بیا جرعت و حقیقت بازی کنیم خیلی جذبش شدم چون خیلی با ادب بود من پسر های زیادی چت کرده بودم هر کدوم همش فوش میدادن ولی این پسر خیلی فرق داشت
ازم سوال پرسید تاحالا عاشق پسری شدی؟
بهش گفتم نه
من ازش پرسیدم تاحالا با کسی رل زدی گفت اره خیلی هم دوستش داشتم ولی بهم خیانت کرد منم کات کردم بعد نوشت الان رو یکی دیگه کراشم گفتم کی؟؟ گفت تو 🤧🤧 مثلا
فقط قرارمون جرعت و حقیقت بود بعد چند ساعت چت
ازم عکس خواست از تو نت فرستادم براش اون هم از تو نت برای فرستاد بعد چند ساعت به تمام دروغ هامون اعتراف کردیم اون ۱۵ سالش بود و زاهدان زندگی میکرد
منم اسمم و سنمو بهش گفتم ازم عکس واقعی خواست منم با حجاب کامل براش فرستادم ولی اشتباه من همیم جا بود چون من دختری زیبا هستم خیلی ها جذبن میشن اگه من عکسمو نمی فرستادم شاید این جوری نمیشد
خلاصه اون هم عکس شو فرستاد و جالب این جا بود که من هر چی دوست داشتم اون دوست داشت خیلی شبیه هم بودیم از همه نظر
بعد چند دقیقه گفت بیا رل بزنیم من سریع مسدودش کردم نه به همین راحتی هم نبود کار به اینجا ها ختم. نشد فرداش من بهش پیام دادم و حالشو پرسیدم. شروع. کرد به پیام عاشقانه دادن که من خیلی دوست دارم عاشقتم همش به تو فک میکنم شب ها صوت هاتو گوش میکنم هی منو عشقم صدا می کرد من دوست نداشتم دوست پسر داشته باشم ولی اون هی اصرار. کرد و التماس
من دلم براش سوخت من از خدا بی خبر کلی سعی کردم شاید نزدیک ۵ روز بهش گفتم ول کن ولم نمی کرد کلی شکلک بوس 😘 این ها برام می فرستاد بهم گفت میام خاستگاریت منم اصلا این پسره رو دوست نداشتم بهش میگفتم خیلی خری اخه تو این سن برو خجالت بکش اون دیر به دیر جواب منو میداد چون میرفت سرکار
من خانواده ام خیلی مذهبی بودن و اصلا دوست نداشتن من دوست پسر داشته باشم حتا خود اون پسره هم یواشکی چت میکرد اون هم خانواده اش مذهبی بودن باباش جانباز بود
بعد از مدت ها من دوباره توبه کردم برگشتم سمت خدا و سعی کردم. مخ پسره رو بزنم تا این که دست از این کارا برداره من میگفت مگه چیه چه عیبی داره براش مهم نبود من خیلی مخالفت کردم اخر سر انقدر مخمو زد که قبول کردم باهاش دوست بشم فقط در حد چت هر رو ز بهم.پیام دوست دارم میداد من حالم خیلییی بد بود حالم از خودم بهم می خورد من شده بودم یک ادم کثیف خیلی عذاب وجدان داشتم😓😥 بعد چند دقیقه بهم پیام داد می خوایم بیایم تهران میام پیشت و.ـ...... طرف خیلی ساده بود همش به فکر ازدواج با من بود
بعد یک مدت به صورت اتفاقی مامان بو برد و خیلی بحث مون شد مامان به پسره پیام داد تهدیدش کرد گفت شمارت رو میدم دست ـ........
و خلاصه مامان پیامش رو پاک کرد دیگه نذاشت باهاش چت کنم خیلی دلم براش سوخت .تا الان خیلی وسوسه شدم بهش پیام بدم ولی جلو ی خودم رو گرفتم خدا کنه دیگه سمتش نرم من بهش وابسته شدم همش بهش فک میکنم اون به من ثابت کرد که منو دوست داره ولی من خیانت کردم بهش تو رو خدا کمکم. کنید دیگه سمت این چیز ها ندارم چه طوری می توانم فراموشش کنم 😖
پس هیچ وقت این راه رو نرو چون تهش جز غذاب وجدان درد برات هیچی نداره