✨﷽✨ عمل براى آخرت نه دنيا! هنگامى كه حضرت موسى (علیه السلام) براى نجات خود از شر فرعونيان ، از مصر به سوى مدين هجرت كرد، در بيرون مدين ديد، چوپانان براى گوسفندان خود از چاه ، آب مى كشند، و دو دختر در كنار ايستاده اند و منتظر خلوت شدن سر چاه هستند، تا آنگاه كنار چاه بيايند و براى گوسفندان خود، آب از چاه بكشند. موسى (علیه السلام) به سوى آنها شتافت و آنها را كمك كرد، آنها دختران شعيب پيغمبر بودند، آن روز زودتر نزد پدر رفتند و جريان كمك مخلصانه جوان غريبى را به او خبر دادند. شعيب (علیه السلام) يكى از دخترانش را نزد آن جوان غريب فرستاد تا او را دعوت به خانه اش كند. آن دختر نزد موسى (علیه السلام) آمد و گفت : "پدرم شما را به خانه خود دعوت كرد تا پاداش زحمات شما را بپردازد." موسى (علیه السلام) اين دعوت را اجابت كرد و به خانه شعيب(علیه السلام ) آمد. هنگامى كه موسى (علیه السلام ) نزد شعيب (علیه السلام ) آمد، شعيب كنار سفره شام نشسته بود و مى خواست غذا بخورد، وقتى كه چشمش به آن جوان غريب (موسى علیه السلام ) افتاد گفت: بنشين و از اين غذا بخور)) (تا آن هنگام ، شعيب ، موسى را نمى شناخت. ) موسى (علیه السلام) گفت : اعوذ باللّه : پناه مى برم به خدا. شعيب گفت : چرا اين جمله را گفتى ، مگر گرسنه نيستى ؟ موسى گفت : چرا، گرسنه هستم ، ولى ترس آن دارم كه اين غذا عوض ‍ كمكى كه به دخترانت كردم ، قرار داده شود، ولى ما از خاندانى هستيم كه هيچ چيزى از عمل آخرت را به سراسر زمين كه پر از طلا باشد، نمى فروشيم . شعيب گفت :اى جوان ، نه به خدا سوگند، غرض من معاوضه دنيوى نيست ، بلكه عادت و روش من و پدرانم اين است كه ما مقدم مهمان را گرامى مى داريم و غذا به ديگران مى دهيم. آنگاه موسى (علیه السلام) كنار سفره نشست و از غذا خورد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 🌱@havaliiekhoda