کمیل داشت دنبال امیرالمؤمنین میرفت، صدای مناجات نیمه شب کسی را شنید و ایستاد. آقا فرمود: کمیل! چرا ایستادی؟ برویم. گفت: آقا! ببیند قرآن را با چه صوت دلنشینی میخواند! دلم را برده، نیمه شب دارد گریه میکند و قرآن میخواند. چه صفایی دارد! آقا فرمود: بیا برویم! بعد از جنگ نهروان حضرت یکی از کشته شده های خوارج را به کمیل نشان داده و فرمودند:«او را میشناسی؟ صدای قرآن آن شب از این آدم بود!» (ارشادالقلوب