ویرایش میشه. 🚷🚷🚷🚷🚷🚷🚷🚷🚷🚷🚷 من زندگی خوبی داشتم.... ولی رابطه کلامی بین منو همسرم کم بود ! چون اون اصلا توانایی حرف زدن نداشت ازبس کار میکردد😔 بارها و بارها براش پیام های عاشقانه مینوشتم و براش مینوشتم که چقد دوسش دارم و دلم براش تنگ شده ولی جواب نمیداد 😔 یه روز وارد یک گروه شدم ... من بودم و حدود ادمای غریبه ... غریبه و مذهبی ....! دختر و پسر باهم .... تا یه مدت واقعا کار فرهنگی بود و بدبختی من هم با عضویت تو همون گروه شروع شد... و این وسط فقط من بودم که ... ! تمام فکر و ذکرم شده بود اینکه ی جوری خودمو ب اونا نزدیک کنم... من اون زمان دوتا بچه داشتم ! چون تا اون زمان هم چیزی از وضعیت تاهل خودم نگفته بودم و بلاخره عشق دخترای مجرد گروه ب پسرا ب من هم سرایت کرد... و کم کم پای آقای...به زندگی من و پی وی من تو واتس اپ باز شد .... اوایل تمام چت ها تو خصوصی فقط حرفای کاری بود... اما کم کم شکل دوستی گرفت . من ب آقای ایکس وابسته شده بودم و خودش هم داشت اینو میفهمید. از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم و هم از فکر شوهرم داشتم زجر میکشیدم. تا اینکه یک روز قرار شد اون آقا رو ببینمش ! و اونو به خونه دعوت کردم😔 باورم نمیشد این من بودم که اینکارو میکنم!!! خلاصه شوهرم رابطه تلفنی من و اون آقا رو فهمیده بود و الان چندسال هست زندگیم پاشیده از هم . نوشتم تا شاید سرنوشت تلخ من عبرتی بشه برای کسایی که ازین روابط مجازی و عاطفی حرام ،دنبال خوشبختین ولی نتیجه ای جز بدبختی نداره ،برای من دیر شد ولی اگر شما گرفتارید زود توبه کنید و برگردید و اگر پاکید پاک بمونید