#پارت 40
#رمان #_تنهایی_های_من
برق دستبند دستانم چشمانم را میزند چشم ببندم از برقش یا از نامردی تو؟
نمیدانم مگر میشود مردی اینچنین دل بشکند
قیصر ، مردانگی را بیا برای مردان جامعه تعریف کن
اصلا نه مرد علی بود علی
تو خودت بیا و از مردانگی برای مرد نامرد من بگو. بگو که برای زهرایت جان میدادی علی جان زهرایت
بیا از غیرت علوی خودت به مردان ما درس بده مردانگی معنایش تغییر کرده
کدام مردی زن پاک خود را سنگ سار میکند؟
کدام مردی فرزند خود را با نفرت نگاه میکند؟
کدام زنی با آنهمه درد باز هم به پای مردش می ایستد؟
و اینک کدام زنی در حد مرگ حالش از مردش به هم میخورد؟
تا جایی صبورم.....وقتی پای حیایم وسط باشد تو که تو هستی بزرگ تر از تو را هم به خاک مینشانم
با حرفش آتش میگیرم:
امیر:
قبل و بعده من با کیا بودی زنیکه هرزه؟ بابات از خونش بیرونت نکرد؟
آن سرخی صورتش برای دستان من است ایکاش محکم تر میزدم آنقدر محکم که صدایش به تمام عالم برسد تا تمام نر های نامرد بفهمند برای هر زنی چه بیگناه و چه گناهکار بدترین شکنجه نابود کردن عفت زنانه شان است آخ صورتم عیبی ندارد قلبم بیشتر میسوزد اصلا درد سیلی این مردک را متوجه نشدم
این حقیقت دارد که صدای دل شکسته را خدا میشنود
"گفتم:دلم شکست
گفت:خوش به حالت
خندیدم و گفتم:برای چه
گفت:اخر خدا در دلهای شکسته خانه دارد"
خدایا دلم شکست آه نمیکشم نفرین نمیکنم شکایت نمیکنم هیچ نمیگویم اما این بی انصافی بود که به منه تنها تو این دنیا کسی را ندادی چشمم به دخترکم میخورد
نه خدا جان قربانت . تو دنیایت را برای من در وجود نرگسم گذاشتی بیا و بزرگی کن اگر من رفتم نرگسم را تنها نذار آخه غیر از که بچم کسی رو نداره یا اونو هم مثل من بیار اون دنیا یا مهرشو به دل پدر ناپدریش بنداز تا بچم حس نکنه غریبه تو که میدونی این بچه،بچه ی همین مردک سادیسمیه
اشک به چشام حمله میکنه و من بازنده این میدان اجازه رهایی بهشون میدم گریه میکنم نه برای خودم ، برای دل دخترکم برای نرگسم
نگام به آسمون میخوره و با بهارم حرف میزنم میگن هیچ بچه ای مثل بچه اول نیست واقعا راسته هنوزم دلم برای بهار به دنیا نیومدم تنگ میشه کی گفته خاک سرده من بهارمو دست خاک نسپردم شاید اونجوری دلم آرومتر بود
ادامه دارد...
ڪآناڷ
#همسرداری حــۏاے آدݦ
❤️
@havayeadam 💚