🌸
#رمان_دختران_آفتاب
#فصل_چهارم
#پارت_بیست_و_دوم
سرم را برگرداندم طرف پنجره. احساساتي! بابا هم هر وقت ميخواست من را مسخره كند يا سر به سرم بگذارد، ميگفت" دختره احساساتي! " هيچ وقت از علاقه من به شعر راضي نبود ومن هم هيچ وقت نفهميدم كه احساساتي بودن چه عيبي داره؟ برگشتم طرف راحله وگفتم:
- ولي مگه احساساتي بودن چه اشكالي داره؟ اصلا" فرق بين انسان وحيوان همين احساساته!
راحله با تاسف سرش را تكان داد:
- بله! ولي ما اگه اين حرفها رو قبول كرديم بايد نتيجه اش رو قبول كنيم. بهمون ميگن پس شما فقط به درد بچه داري ميخورين! اون وقته كه بايد بريم گوشه خونه هامون چمباتمه بزنيم، صبح تا شب حرص و جوش مريضي و سلامت بچه هامون رو بخوريم و اون وقته كه ازخيلي حقوق اجتماعي، از مشاغل و مناصب محروم ميشيم. فقط به جرم احساساتي بودن! بله مريم خانم! اول فقط يه جمله رو قبول ميكني، ولي بعدش كلي از محدوديتها و محروميتها رو هم به خاطر همون يك جمله بايد قبول كني.
اما عاطفه هم كوتاه نمي آمد:
- پس چرا از چندتا استثنا كه بگذريم، هيچ موقع از تاريخ و در هيچ جامعه اي زنها، نقش موثري نداشتن. هيچ موقع بر جريانات تاريخي موثر نبودن.
راحله ميخواست چيزي بگويد كه عاطفه نگذاشت. دستش را بالا آورد و ادامه داد:
- بله! بله! خودم يادم اومد. ببخشين زنها در خيلي از حوادث تاريخي هم كارهاي مهمي انجام دادند. مثل ...
مثل آتش زدن تخت جمشيد، كشته شدن حضرت علي وامام حسن! باباجان اصلا" از اين حرفها بگذريم. توي جامعه ما رئيس جمهور شدن براي زنها ممنوعه، توي آمريكا كه آزاده، چند تا رئيس جمهور زن داشتن؟ يا توي همين دانشگاه خودمون بااينكه خيلي از پسرها كار ميكنن به اندازه ماهم درس ميخونن، ولي تو فعاليتهاي جنبي وكارهاي دانشگاه قويتر از دخترها هستن.
راحله بهت زده شده بود:
- عاطفه تو داري شوخي ميكني يا اين حرفها رو جدي ميگي؟
- منظورت چيه؟
- منظورم اينه كه فكر ميكنم تو باز هم مثل هميشه داري شوخي ميكني. فقط مارو گذاشتي سركارو سربه سرمون ميگذاري! آره! مطمئنم كه تو داري مارو بازي ميدي.
عاطفه با حالتي كاملا" جدي، شانه هايش را بالا انداخت:
- تو اگه ميخواي خودت رو بزني به اون راه، بزن! مهم نيست! ولي من سوال خيلي پيچيده اي نمي كنم. حرفم هم كاملا" ساده است. اين فهيمه خانم هم كه ميگفت تو غرب بهش ميگن" جنس دست دوم" ويه همچين چيزايي، پس خيلي هم پرت و پلا نيست.
راحله خودش را كنترل كرد. نفس عميقي كشيد وآماده شد. نگاه طولاني به عاطفه كردو پرسيد:
- من ازت يه سوال دارم!
عاطفه پوزخندي زد!
- اين گوش من مال تو! صدتا داشته باش، كي رو ميترسوني؟
دقيقا" از همون وقتي كه راحله براي يك بحث جدي آماده شد، انگار عاطفه برگشت تو لاك قبليش. راحله گفت:
- به نظر تو بين سفيد پوستها وسياه پوستها از نظر استعداد، احساسات، قدرت بدني وبقيه مسائل فرقي هست يانه؟
عاطفه لبخندي زد و نگاه كجي به راحله انداخت:
- ِاي ناقلا يه! اِي گوگوري مگوري! مِيخَي مَنو بندازي تو تِله؟! خيلي ناقلاچي تو! ولي من پنبه ات رشته كردم.
- جواب بده، فرقي هست يا نه؟
- ميخي به بچا ثابت كني كه چون من طرفدار قانون تبعيض نژادي ام، حرفام بي معنيه، نه؟
- جواب بده! عاطفه خانم!
- خيلي خب! چرا عصباني ميشي؟ "نه"!
راحله با بي صبري پرسيد:
- " نه" يعني چه؟
- يعني اينكه "NO" يعني اينكه " لا"! هيچ فرقي باهم ندارند. راحله نفس عميقي كشيد وبازدمش را پر صدا بيرون داد:
- پس به نظر تو چرا اگر به طور نسبي هم حساب كنيم، بيشتر دانشمندها ومتفكرهاي دنيا وتاريخ، سفيدپوستن؟
حالا نوبت عاطفه بود كه گيج شود:
- من نمي فهمم! اين چرا داره خودش رو مياندازه تو تله؟
راحله راضي به نظر ميرسيد:
- مثل اينكه ميخواي بحث رو بندازي تو شوخي وخودت رو بزني به اون راه! مهم نيست! من خودم جوابش رو هم ميگم. ميدونين كه! همگي قبول داريم كه بين نژادهاي مختلف سفيد پوست، سياه پوست، سرخ پوست وغيره، هيچ فرقي نيست. اما بازهم ميبينيم كه معمولا" كشورهاي سياه پوست در بدبختي به سر ميبرند وكشورهاي سفيد پوست در رفاه وآزادي. تازه توي كشورهايي مثل امريكا كه هر دو گروه وجود دارن، محلههاي سفيد پوست، تميز، شيك، مرفه وتقريبا" امن تر از محلههاي پست وكثيف ونا امن سياه پوستهاست ومي دونين كه بيشتر افراد سياه پوست اين محلات در فقر، بدبختي وبيكاري به سر ميبرن وغرق در فساد و مواد مخدرن! علتش چيه؟
#ادامه_دارد...
💞 به ڪآناڷ
#همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️
@havayeadam 💚