✍️ داستان کرونا و طلبه‌های جهادی قم(3): 🔅 روایت سوم؛ جواب آماده مرگ و زندگیِ کرونایی‌ها هم مثل مرگ و زندگی بقیه دست خداست و نمی‌شود حکم قطعی داد؛ ولی بعد از مدتی که بینشان رفت‌وآمد کنی، با نگاه به حالشان می‌فهمی کدامشان احتمالاً مرخص می‌شوند،‌ کدامشان می‌روند زیر دستگاه تنفس و کدامشان عمرشان به دنیا نیست. پدر مصطفی طبقه چهارم فرقانی بستری شد. از همان ساعت‌های اول منتقل شد زیر دستگاه و همه بدون اینکه به روی هم بیاوریم، می‌دانستیم زنده نمی‌ماند. وقت تقسیم‌کار شیفت، اصرارش می‌کردیم برود طبقه چهار تا به این بهانه پدرش را هم بیشتر ببیند. قبول نمی‌کرد و ترجیح می‌داد به بیمارهای طبقه یک که به او عادت کرده‌اند، رسیدگی کند. می‌گفت: «این مریضا هیچ‌کدوم همراه اختصاصی ندارند» دیشب فهمیدم پدرش از دنیا رفته. توی تمام هفته خودم را آماده کرده بودم که وقتی پدرش از دنیا رفت، چطور تسلیت بگویم. این‌ها را زیاد تمرین کرده‌ایم. مثلاً اگر طرفمان با گریه بگوید: «یتیم شدم» ما پشت‌بندش می‌گوییم: «صبور باش. به مؤمن که بلا میرسه، درجاتش بالا می‌ره» یا اگر بگوید: «تشییع‌جنازه‌اش غریبانه بود» این‌طور آرامش می‌کنیم که: «به تشییع امام حسن فکر کن،‌ آروم می‌شی» مصطفی گوشی را که برداشت، با صدای بلند گریه می‌کرد. تسلیت گفتم. منتظر بودم حرف بعدی را بزند تا آرامش کنم. گفت: «این چند روزی که نیستم پیرمرد تخت هشت، طبقه یک تنها نمونه. باهاش حرف بزنید. زمینهٔ افسردگی داره.» برای این حرفش جوابی آماده نکرده بودم. •┈┈••✾••┈┈• 📲 آخرین رویدادهای دینی و فرهنگی را در کانال رسمی خبرگزاری حوزه دنبال کنید: eitaa.com/joinchat/415432704C8ae17cca99