میگفت:
تو خیابونا داد میزد...
عمو...عمو!علی کشته شد!
تو به اروزیت رسیدی!
به طرفش رفتم و گفتم چی میگی؟!
گفت مردی هرشب برایمان غذا می اورد؛
مادرم از او تشکر میکرد و علی"علیهالسلام"را نفرین!
وآن مرد هم میگفت:خدا هرچه زود تر مرگ علی را برساند!
جگرم سوخت وقتی فهمیدم ان مرد خود علی بود!...
و چه داستان های دیگری جگر سوز است و ما نمیدانیم...
|حضـرٰات-!🇮🇷 :
«
@hazarat_ir»