هریک از ما با یک چهره هایی گره خوردیم.
یک سری چهره های آشنا داریم اون طرف[آخرت]که خیلی با ما صمیمی بودند و ما طمع داریم به شفاعت شون، ما طمع داریم به دیدنشون، ما طمع داریم به حضور در جمع شون.
ما کاری نکنیم که وقتی به آن ها رسیدیم ناشناخته باشیم [و اونها] مارو نشناسند نه تنها مارو نشناسند [بلکه] از ما بیزار باشند و نتوانیم اصلا ثابت کنیم که ما تورو می شناسیم.
ما تورا می شناسیم به [دانستن] اسم [اون شخص] نیست. ما تو را می شناسیم به اعمال ماست.
برای این طمع که ما داریم به شفاعت دوستانمون، باید تلاش کنیم، این پایان ندارد. نباید فکر کنیم که ما یک دوره ای را گذراندیم یک دوره ای را طی کردیم. به این نباید دلخوش کنیم، باید از آن مراقبت کنیم.
لذا من خودم را، همه شما برادران و خواهران را به این موضوع توصیه می کنم.
ما در وسط عمر نیستیم ما در سراشیبی عمر هستیم.
دنیا، دنیای قوم و خویشی و صرفا دوستی و همسنگری عادی نیست.
اگر اون همسنگری دیروز را تا به امروز حفظ کرده باشیم، آلوده ش نکرده باشیم [می توانیم] ما طمع داشته باشیم اما اگر این پیراهن من نجس شد نمی توانم با آن نماز بخوانم و نمازم هم باطل خواهد بود.
بله رفیق اینا صحبت های همون سرداری هستش که اون دنیا همه مون منتظر شفاعت ش هستیم.
بعضی نامها فقط یک یاد نیستند، بلکه چراغیاند که مسیر تاریک دنیا را روشن میکنند.
در روزی که هرکس به دنبال دستگیری است، امید داریم نگاهشان بر ما سایه بیندازد و از دعای خیرشان بهرهمند شویم. ما که در این دنیا مدیونشان هستیم.
در آن دنیا چشمانتظار شفاعت ت خواهم بود.