👆👆 سال‌های پیش خیلی سال‌های پیش یک دخترثروتمند و از خانواده اصیل و یک آقا پسر خوشتیپ خوشگل و بقول قدیمها دختر کُش بود که این دو عزیز، زندگی عاشقانه ومشترک خود را شروع میکنن و سالها میگذرد و............ حدود 15 سال از زندگی مشترک این دو نفر می گذره ولی بچه دار نمی شن خب برای این خانم، روزها خیلی سخت می گذشت و تازه زخم زبانها بود که نثارش می شد که دیگه این زن بچه دار نمی شه و باید دست به کاری شد و......... این اقا که عاشقانه همسرش را دوست داشت اجازه نمی داد درباره زن دیگری پیشش صحبت کنند خلاصه این خانم که ثروت زیادی داشت و هرچی از خونه پدری آورده بود خرج دوا و درمان می کنه و نذر این امام زاده و خرج اون بقعه متبرکه....... ولی هم چنان جواب نمی گیره و و بدون فرزند همچنان سپری می کرد تا اینکه 👇👇👇