خروج اهلبیت ازمکه
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
شبهای شهر مكه چرا بی ستاره ماند
بار سفر مبند دلم شور می زند
گويا قيامت است مَلك صور می زند
من خواب ديده ام سرتان را به نب زدند
گرگان تشنه زوزه كشان لب به مِی زدند
ديدم نسيم شانه به گيسوت می زند
مَرهم به زخم گوشه ی ابروت می زند
ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها
هو می كشند دوروبرت نی سوارها
آقای من شما كه مسيح عشيره ای
در كوفه متهم به گناهی كبيره ای
اينجا بمان كه حرمت كعبه تويی حسين
آقا مرو كه عزت كعبه تويی حسين
ديدم كه حاجيان منا لنگ می زدند
شيطان پرست ها به خدا سنگ می زدند
حالا كه می روی سفری پرخطر حسين
پس لااقل سه ساله ی خود را مبر حسين
پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
با ظرف اشك ديده ی خونين جگر حسين
فكری به حالِ روز مبادای ايل كن
چندين قواره چادر ديگر بخر حسين
اين ساربان به درد مسيرت نمی خورد
يك ساربان اهل نظر را ببر حسين
او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
چشمش مدام خيره به انگشتر شماست
با بردنش نمك به جگر می خورد حسين
شش ماهه ی تو زود نظر می خورد حسين
با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
اما هنوز مضطرب زينب توأم
يعقوب چشم آينه ها پير می شود
اين شهر بی حضور تو دلگير می شود
دارد ز ديده قافله ات دور می شود
كم كم بساط روضه ی ما جور می شود
✍منکلام:کربلایی وحید قاسمی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab