مقدرات بر تدبير ما پيشى مى گيرد:
امام علی (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به تأثير نافذ مقدرات كرده، مى فرمايد: «مقدرات بر تقدير و تدبير (ما) غلبه مى كند تا آن جا كه (گاه) آفت به سبب تدبير (انسان) به وجود مى آيد»; (يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الاْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ).
مرحوم سيد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكيمانه مى گويد: «همين مضمون پيش از اين (در حكمت 16) با عبارت ديگرى و با تفاوت (مختصرى) گذشت»; (قال الرضي: وَقَد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف هذه الأَلفاظ).
«مقدار» در اين جا به معناى مقدرات و اندازه گيرى هاى الهى است. واژه «حتى» در واقع براى بيان غايت و سرانجام چيزى است.
اين گفتار حكيمانه در واقع سه پيام دارد: پيام اول اين كه: ما را با مسأله خداشناسى و توحيد افعالى پروردگار آشناتر مى سازد. هنگامى كه مى بينيم براى انجام كارى نقشه هاى فراوان مى كشيم، مشورت بسيار و مديريت كافى مى كنيم ولى به آن نمى رسيم آگاه مى شويم كه پشت اين دستگاه خلقت، دست باعظمتى است كه چرخه جهان را مى چرخاند و درواقع اين كلام شبيه چيزى است كه درگفتارحكيمانه ديگرى از آن حضرت(عليه السلام) آمده بود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ».[1]
پيام دوم پيام توكل بر خداست و آن اين كه تنها به تقدير و تدبير و قوت فكر خود اعتماد نكنيم بلكه در همه چيز و در هر كار توجه به مسبب الاسباب داشته باشيم و از او مدد بخواهيم و كمك بگيريم.
پيام سوم اين كه: غرور بر ما غلبه پيدا نكند. هنگامى كه مى بينيم صاحب قدرت ظاهرى شده ايم و گروه عظيمى سر بر فرمان ما هستند و مشاوران تيزهوشى داريم كه در همه كار به ما كمك مى كنند مبادا غرور، ما را بگيرد و از خدا غافل شويم. چراكه گاه مى بينيم همه اسباب فراهم است ولى كارى از پيش نمى رود. يعنى مقدرات طرح ديگرى براى ما ريخته و تلاش هاى ما دربرابر تقدير الهى همچون نقش بر آب است.
مرحوم مفيد در كتاب ارشاد اين كلام حكمت آميز را با مقدمه اى به اين شرح نقل مى كند: هنگامى كه «شاه زنان» دختر كسرى اسير شد و او را خدمت امام اميرمؤمنان(عليه السلام) آوردند آن حضرت از او پرسيد: بعد از داستان ابرهه و لشكر فيل و نابودى آن در كنار كعبه (هنگامى كه جريان به گوش پدرت رسيد) چه شنيدى؟
او گفت: اين سخن را از او شنيدم كه مى گفت: هنگامى كه خداوند بر كارى غالب شود تمام طمع ها دربرابر آن ذليل مى شوند و هنگامى كه مدت حيات كسى سر آمده باشد مرگ او در چاره انديشى هاى اوست.
امام(عليه السلام) فرمود: چه سخن زيبايى پدرت گفته است. آرى. سپس فرمود: «تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يكُونَ الْحَتْفُ فِى التَّدْبِيرِ».[2]
اين جمله همان چيزى است كه در حكمت 16 گذشت و هماهنگ با گفتار حكيمانه مورد بحث است.
شعراى عرب در اين زمينه اشعار متعددى گفته اند. ابوتمّام مى گويد:
ورَكبٌ كأطرافِ الأسِنَّةِ عَرَّسوا * على مِثْلِها واللَّيلُ تَسْطو غَياهِبُه
لأمر عليهِم أن تَتُمّ صُدورُه * ولَيس عليهِم أن تَتُمّ عَواقِبُه
سوارانى بودند كه همچون سرنيزه ها دربرابر مخالفينشان صف كشيدند در حالى كه تاريكى شب غلبه داشت.
آن ها به دنبال مقصدى بودند كه آغازش به دست آن ها بود ولى پايانش از دست آن ها خارج.[3]
شاعر فارسى زبان نيز مى گويد:
ديده اى بايد سبب سوراخ كن * تا حجب را بركند از بيخ و بن
تا مسبب بيند اندر لا مكان * هرزه داند جهد و اكساب و دكان
از مسبِّب مى رسد هر خير و شر * نيست اسباب و وسائط اى پدر
جز خيالى منعقد بر شاهراه * تا بماند دور غفلت چند گاه
بابا افضل كاشانى نيز در اين زمينه مى گويد:
سعى تو كليد قفل مشكل نشود * تقدير به تدبير تو باطل نشود
گر هر دو جهان خواسته باشند چه سود * چيزى كه خدا نخواست حاصل نشود
قابل توجه اين كه در غررالحكم، كلام حكيمانه ديگرى در كنار اين كلام نقل شده كه مفسر و مؤيد آن است، مى فرمايد: «يجرى القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التدبير; قضاى الهى همراه مقدرات، برخلاف اختيار و تدبير ما جريان مى يابد».[4]