#معرفی_کتاب
📚 من کاوه هستم
📝 بهاهتمام : علی اکبریمزدآبادی
دشمن از بالای ارتفاع بیوقفه تیراندازی میکرد. از این حجم آتش روی جاده و استیلای دشمن برخودمان ترسیده بودیم. زیر همان شیروانیها درازکش منتظر ماندیم. در این گیر و دار، (کاوه) را دیدم که برعکس ما که مثل موش جانپناهی برای خود گرفته بودیم، وسط جاده بیوقفه عقب و جلو میرفت و به بچهها فرمان میداد :(تو برو اون بالا . . تیربارچی بزن، پس چرا معطلی . . . دوشکا رو بیار اینجا . . . اون پشتو حواست باشه . . .)
ما که زیر شیروانی بودیم، ترس جان او را داشتیم. هرکس چیزی میگفت: (برادر کاوه! بیا اینجا پناه بگیر . . . برادر کاوه! مواظب باش! دارن میزننت . . . برادر کاوه . . . برادر کاوه . . . ) اما (کاوه) گوشش بدهکار نبود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•
مَسْجِدِحَضْرَتِزِینَبْ‹علیهاسلام›|بیرجند•