روز بعداز دفن شبانه پیکر مطهر حضرت صدیقه طاهره علیهاسلام،
وتصمیم دشمن به پیداکردن وشکافتن قبر مطهر صدیقه شهیده
🏴🏴🏴🏴
چون خبر شهادت حضرت صدیقه طاهره،در مدینه پیچید، مردم مدینه شیونکنان به خانه امیرالمومنین رفتند و منتظر ماندند تا بر جنازه دخترپیامبرنماز بخوانند؛ ولی ابوذر به نزد مردم رفته و گفت تشییع دختر پیامبر به تأخیر افتاده است و مردم پراکنده شدند.
عباس عموی پیامبراز امام خواست که مهاجران و انصار را برای تشییع و نماز بر جنازه جمع کند که در این کار، زیبایی برای دین است. امام در پاسخ او فرمود که نمیتواند به این توصیه وی عمل کند، زیرا فاطمه علیهاسلام، وصیت کرده است نماز و تشییع او پنهانی باشد.
براساس نقل سلیم بن قیس، در شبِ درگذشت فاطمه، ابوبکر و عمر از امام خواستند که:
مبادا در نماز خواندن بر جنازه فاطمه بر ما پیشی بگیری؟؟!!!!
(امام،شبانه،چندین نشان قبر درست کرد تا قبر حضرت فاطمه،مشخص نباشد)
چون شب شد، امیرالمومنین، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار را فراخواند
تا درتشییع وتدفین بدن دختر پیامبر شرکت کنند.به نقلی، عباس ، عموی پیامبرهم حاضربود.
صبح شد،ابوبکروعمرآمدند،مردم هم به دنبالشان، برای اینکه بر بدن فاطمه علیها سلام،نماز بخوانند.
مقدادگفت:دیشب ایشان رادفن کردیم!
عمر، رو به ابوبکر گفت:
به تونگفتم، اینها به زودی کارشان را میکنند؟
عباس گفت:او وصیت کرده بود که شما حاضرنباشید!
عمرگفت:ای بنی هاشم! شما از حسد قدیمی تان، دست برنمیدارید، این کینه های شما، رفتنی نیست!!!!!!
سپس عمر گفت:
بخداقسم! اراده کرده ام تا قبر او را بشکافم وبراونماز بخوانم!
امام چون شنید،غضبناک شد و فرمود:
ای پسرصهاک! به خداقسم، اگرچنین کنی،دستت رابه خودت برمیگردانم!
اگرشمشیرازغلاف بکشم، تا ریشه جانت فرو میبرم!!
عمر فهمیدکه اگرعلی علیه السلام، قسم بخورد، راست میگوید!
سپس امام فرمود:
ای عمر! توهمان نیستی که پیامبر،قصد کشتن تورا کرد،به سراغ من فرستاد، من باشمشیر کشیده آمدم تا تورابکشم، ولی خداوند این آیه را نازل کرد:
فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا
نسبت به اینها،عجله نکن،برای اینها آماده کرده ایم آماده کردنی!