مولا بنگر زخم زبانها به بر من ایند ز هر سو به کنایه به سر من از دوست ندیدم که به جز نیش و کنایه بنگر که چطور امده حالا به بر من چندی ست که بستم به شما عهد و توسل با اشک که رفته است از آن چشم تر من یاران که نماندند کنار دل ریشم منجی جهانم تویی و تاج سر من نادم ز همه عمر خجل گشته و محزون خونی ست که مانده به تمام جگر من محمود حاجی محمدی (نادم) 🌙 @hedayatefatemiy