🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼
#گلنرگس
✨
#پارت52
📚
#یازهرا
_________________________
-من داداش نرگسم
_واقعا نرگس کجاست الان
-الان تو اتاقه
_میتونم باهاش حرف بزنم
-باید از بابام اجازه بگیری؟
_بابا کجاست.
-اینجا
_سلام پدر جان
من ارسلانم
اشکال نداره برم نرگسو ببینم باید باهاش صحبت کنم حتما
+سلام پسر گل
نه نمیشه باید قبلش با من صحبت کنی سر یه سری مسائل
_چشم
چه مسائلی
+بیا بشین
یه معرفی کوتاه از خود داشته باش
_نرگس درمورد من صحبت نکرده مگه؟
+چرا اما من میخوام از زبون خودت بشنوم
_بله نرگس
+نرگس؟؟
_نرگس خانم بهم گفت که بابام سخت گیره
+خداروشکر
خب بگو از کجا باهاش آشنا شدی..
_از همون دانشگاه خب نرگس خیلی دختر محجبه خوبی بود
+نرگس؟؟
_بله نرگس خانم
با دوستش پریا همیشه
+پریا؟؟
پریا خانم همیشه داخل دانشگاه بود چادرش هیچ وقت از روی سرش پایین نمیاومد
واقعا خیلی دخترای چادری اومدن داخل دانشگاه اما خب بعد چند وقتی خیلی زود گول میخوردن
شما خودتون بهتر میدونین که دانشگاه یه جای گول زنندس
اما دختر شما نرگس
+؟؟
نرگس خانم هیچ وقت چادرشو از سرش درنیاورد
وقتی بهش وابسته شدم
تنها راه این بود که برم بهش بگم
+خب؟
وقتی بهش گفتم گفت که من نامزددارم اما میدونستم کسی تو زندگیش نبود چون خیلی وقت بود که زیر نظر داشتمش
+احسنت خب؟؟
بعد همین چند وقت گذشت که فهمیدم نامزد داره نامزدش پسر عموشه گفت حالش خوب نیست
باز بعد چند وقت بهم گفت ممکنه باهاش ازدواج نکنم
گفت بعد ماه محرم خبر میدم بیای خواستگاری یانه
الانم که قرار شده بود بیاد به شما خونوادش بگه
خب؟
_همین دیگه
خب؟؟
_همینه دیگه بخدا
خب؟؟
شمارشو؟ شماره دختر من چجوری پیدا کردی ؟؟
_به سختی
خب؟؟
همین؟؟
_اره همین تا اینکه امروز صبح بهش زنگ زدم یه اقای جواب داد کلی عصبی شدم
+برا چی عصبی؟؟
_همین جوری
+خب
اون مردی که جواب داد من بودم باباش
_واقعا
+بله چرا عصبی شدی؟؟
_خب
+بسه صبر کن
اون چند وقت چند وقتایی که گذشت رو گفتی
بگو بگو که چجوری گذشت
همشو بگو