روایت یک معلم: داشتم از کلاسشون میومدم بیرون، طوری که دوستای دیگش نبینن این برگه رو بهم داد گفت لطفا تو دفتر بخونید... 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄