✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 شب ✨کارگر قدرشناس✨ پیرزنی برای سفیدکاری منزلش، کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل کارگر شد، شوهر پیر و نا بینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت ؛ اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد، انسانی بسیار شاد و خوش بین است. او در حین کار،با پیر مرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد. پس از پایان سفیدکاری، وقتی کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند... پیرزن از کارگر پرسید: شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه ی بر خورد او با زندگی، متوجه شدم که کار و زندگی من، آنقدر هم که فکر می کردم سخت و بد نیست! به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم. پیرزن از تحسین پیرمرد و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشک از چشمانش جاری شد،زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد. برای آنچه که دارید شکر گزار باشید، تا چیزی های خوب دیگری به سویتان جذب شود. 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi