🌹داستانهای فاطمی 📚شادى با دیدار فاطمه س هنگامى که این آیه قرآن بر پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله نازل شد (و إ نّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعین ، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ )( 28) یعنى ؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، که خداوند برایش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد. آن حضرت بسیار گریه و اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت . و چون هرگاه پیغمبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را مى دید، شادمان و خوشحال مى گردید، به همین علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ایشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد. وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد، دید حضرت مشغول آسیاب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود این آیه قرآن را زمزمه مى نماید: ((وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و اءبْقى )) یعنى ؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد. پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام کرد و بعد از آن ، جریان ناراحتى و گریه حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را براى آن بزرگوار بیان نمود. فاطمه زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن این خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را که حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافکند. سلمان فارسى با دیدن چنین زندگى و لباسى به گریه افتاد و گفت : چقدر سخت و غیر قابل تحمّل است که دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابریشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسایش باشند؛ ولى دختر محمّد، پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله چادر پشمینِ وصله دار بپوشد و این همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نماید. هنگامى که حضرت فاطمه سلام اللّه علیها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد، اظهار نمود: یا رسول اللّه ! سلمان از زندگى و لباس هاى من تعجّب کرده و در گریه و اندوه ، فرو رفته است . حضرت رسول صلوات اللّه علیه به سلمان فرمود: دخترم ، فاطمه محبوب خدا است و از سابقین در ورود به بهشت خواهد بود. پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت : پدر جان ! دخترت فداى تو گردد، چرا گریان بوده اى ؟ حضرت رسول فرمود: دخترم ! جبرئیل امین دو آیه قرآن پیرامون جهنّم بر من نازل نمود، که بسیار دردآور و وحشتناک بود و سپس آن دو آیه شریفه را خواند. حضرت زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن آن دو آیه قرآن گریست و به صورت بر زمین افتاد و گفت : واى به حال گناه کارانى که اهل آتش ‍ جهنّم گردند. سلمان چون این صحنه دلخراش را دید، گفت : اى کاش من گوسفندى مى بودم تا مرا مى کشتند و قطعه قطعه مى کردند و مى خوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنیدم !! و ابوذر گفت : اى کاش مادرم عقیم بود و مرا نزائیده بود و این گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنیدم !! و سپس مقداد گفت : و اى کاش من پرنده اى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنیدم . دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi