روزي دو مسيحي خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدي را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علي است.
استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. ملا گفت نامتان چيست؟ يكي گفت نامم استيو است و ديگري گفت نامم محمد است.
ملا گفت: براي استيو آب بياوريد و محمد جان، چون ماه رمضونه بايد تا افطار وايسي!
صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیته
✍
@hekayate_qurani
💚
@Mojezeh_Elaahi