°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #برای_خدا_خالص_بود #خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت قسمت 9
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 قسمت 0⃣3⃣ راوی: ولی الله همت حاجی آمده بود شهرضا.مدتی قبل از آن، یک نامه از طرف اداره ی آموزش و پرورش برایش ارسال شده بود، اما چون او در منطقه حضور داشت، هنوز به دستش نرسیده بود. فرصت را مناسب دیدم و نامه را برایش آوردم. متن نامه این بود که به حاجی اخطار داده بودند که اگر هرچه سریعتر به شغل قبلی اش که معلمی بود برنگردد ، از مسئولان ذیربط در خواست میشود که حقوق ماهیانه اش را قطع کنند. حاجی از طرف آموزش و پرورش، به عنوان مأمور در سپاه خدمت میکرد و چون دائم در جبهه ها بود، چنین نامه ای برایش آمده بود. وقتی حاجی نامه را تا آخر خواند، خنده ی معنی داری کرد و با لحن خاصی گفت: " اینها معلوم نیست به چی فکر میکنن. نمیدونن که ما اصلا میریم جبهه که حقوق مون قطع بشه." ادامه دارد.... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f