🔰وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم? .بچه را عوض مي كرد ، #شير برايش درست مي كرد .
🔰سفره را مي انداخت? و جمع مي كرد ، #پابه_پاي من مي نشست ، لباس ها? را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و #جمع مي كرد .
🔰آن قدر محبت? به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه #كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا #محبت_های_تو را جمع كنم? ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
🔰نگاهم مي كرد و مي گفت : تو #بيشتر از اين ها به گردن من حق داري?.يك بار هم گفت : من #زودتر_از_جنگ تمام مي شوم
🔰وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم #تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم?
🎤به روایت همسر شهید
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
❤️ @hemmat_hadi