🖋 سیده ناهید موسوی «دوباره زندگی» 🪞روحش لوح سفیدی بود. گناه، مثلِ گردِ زُغال، که روی اشیاء خانه می‌نشیند. جهانش را کِدر و بد رنگ کرده بود.یک‌بار، دوبار، سه بار کافی نبود. روز به روز لکه‌های سیاه و تیره بر لوح سفید و براق نمایان‌تر شد. روبروی آینه ایستاد اما از شرم نگاهش فقط صدای خُرد شدن آینه می‌آمد. بغض و آه آن لحظه راه فریادهای نفس لوامه را خفه می‌کرد. چیزی جز بازتاب دلمُردگی و پوچی نبود. بوی تعفُن و پشیمانی همه جا را گرفت. الان اما نقطه سر خط. 🪞برای دوباره تولد و زیستن، برای یک عمر پا پس کشیدن از باتلاق وسوسه و گناه، دوباره برخیز. آینه جان را مرهم کن و ایمان داشته باش به عُمق روشنایی و آهسته آهسته زمزمه کن آیه؛ «إلا مَن تابَ و آمَن وَ عَمِلَ عملاً صالِحاً را و باور داشته باش که به حق می‌فرماید؛ فأولئکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِم حَسَنات.» توبه‌ای حقیقی و راستین،توأم با استغفار و عزم برای اصلاح و رسیدن به رَبّ. 🪞و کلام آخر: باز آ باز آ هر آنچه هستی بازآ گر کافر و گبر و بُت پرستی بازآ این دَرگه ما دَرگه نومیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی بازآ 🪩🪩🪩🪩🪩🪩 حرفه داستان @herfeyedastan 🪩🪩🪩🪩🪩🪩