حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
با صلابت از زمین برخواست تا راهی میدان شـود...
رفت بہ سوۍ پدر خم شد و دستانش را بـوسھ زد امام با بغض گفت: برخیز و برو دیگر مجال صبر نیست😭