سلام مرواریدِ چشمِ فاطمی، سلام یاقوتِ قلبِ علوی، سلام دلبرِ فاطمی‌ام، مهدی جانم نگاه بارانی‌تان به مادرِ آب، دلها را آب می‌کند زمزمهء عاشقانه‌تان با چادرِ خاکی مادر، هق هق‌های بریده بریده حسنی را تجلی می‌کند از نگاهِ مجتبی می‌نگرید مادر را می‌سوزد قلب نازنین‌تان از داغِ مسمار می‌آیید، دلسوختهء نیلی‌ترین چهره می‌آیید، برای سوخته‌ترین سینه می‌آیید، برای تنهاترین مردِ آتش گرفته می‌آیید... مولای من از پریشانی قلبم ژولیده سخن می‌گویم از لرزش اشکهایم پراکنده قلم می‌رانم آقا، چگونه منِ حقیرِ روسیاهِ گنهکار بتوانم در این سوگواری سنگین ذره‌ای تسلای قلبِ نازنین‌تان باشم؟ شاید با روضه‌ای پهلو شکسته شاید با فریادِ مادری ابرو شکسته شاید با داغِ جگر پدری کمر شکسته علی فاطمه بود و فاطمه علی هم علی می‌سوخت و هم دستان فاطمه بسته... العجل یا مولای فداک نفسی و والدی و ولدی 🖤مَوْلاَيَ يَا مَوْلاَيَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَ أَنَا الْحَقِيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إلاَّ الْعَظِيمُ🌴 🖤مولايم اي مولاي من شما باعظمتید و من ناچيز، آيا رحم مى‌كند به ناچيز جز باعظمت؟